نکاتی پیرامون تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا
على جوادى

١ - آنچه در این جوامع میگذرد گوشه ای از خیزش عمومی توده های مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا علیه فقر و فلاکت٬ بیکاری و بی حقوقی٬ استبداد و نابرابری٬ و محرومیت و بی آیندگی عمومی است. مردم لیبی و مشخصا جوانان خواهان یک زندگی انسانی و بهترند. خواستهای این توده بپاخواسته را میتوان تماما در چهارچوب "آزادی٬ برابری و رفاه" خلاصه کرد. این مردم از اینکه فاقد کوچکترین حقوق مدنی و شهروندی هستند٬ خسته اند. از اینکه ذره ای آزادی ندارند٬ بیزارند. از اینکه به لحاظ حقوق و اجتماعی نابرابرند اند٬ جانشان به لبشان رسیده است. از اینکه محروم و فقیرند٬ کارد به استخوانشان رسیده است. از اینکه مشتی مستبد وحشی و دیوانه حاکم بر سرنوشت سیاسی و مقدرات زندگی شان هستند٬ تحملشان طاق شده است.
 
۲ - این خیزش و جنبش توده ای در اساس اعتراضی به عملکرد سیاسی و اقتصادی سرمایه داری در این جوامع است. این انگیزه و مبنای پایه ای اعتراض در این جوامع است. سرمایه داری در این جوامع تنها در اشکال خشن و تماما استبدادی میتواند به بقاء خود تداوم بخشد. سلب هرگونه آزادیهای سیاسی و مدنی٬ سرکوب هر گونه تلاش برای کسب حقوق و آزادیهای سیاسی یک رکن اساسی عملکرد سرمایه در این جوامع است. سرکوب سیستماتیک سیاسی جزء لاینفک سیستمی است که نابرابری اقتصادی و اجتماعی و محرومیت اکثریت عظیم توده های کارکن اساس آن است. فقر و فلاکت گسترده روی دیگر استبداد و سرکوب سیاسی است. در یک کلام سرمایه داری مسبب استبداد و سرکوب خشن و فقر و فلاکت و محرومیت اقتصادی است .

۳ - اگر چه اعتراض به عملکرد سرمایه در این جوامع پایه و اساس اعتراض برحق مردم است اما این وضعیت جنبش های ارتجاعی متفاوتی که در اساس خواهان تغییراتی جزیی و بعضا رفرمهایی در سیستم سرمایه داری موجود و وضعیت حاضر هستند را به میدان کشیده و فعال کرده است. این جنبشها اهداف واحد و یکسانی ندارند. برای آینده مشترکی فعالیت نمی کنند. درد و اعتراضشان هم یکی نیست. از این رو جامعه با جنبشی توده ای عظیمی علیه وضعیت موجود مواجه است که چشم انداز مشترکی ندارند. "همه با همی" در کار نیست. حتی اگر این جنبشها در حال حاضر خود را تماما از هم متمایز نکرده باشند. در این اعتراضات جریانات متنوع اسلامیستی٬ ناسیونالیستی و کارگری و کمونیستی فعال اند.
 
۴ - یک ویژگی این اعتراضات و جنبشهای سرنگونی تاثیر گذاری این جنبشها بر یکدیگر است. گویی جنبش توده ای در هر جامعه ای بر شانه اعتراضات جامعه دیگر قرار میگیرد تا راه پیشروی خود را هموار کند. تلاش مردم در ایران برای خلاصی از شر رژیم اسلامی به درجات زیادی افق جریانات اسلامی در تونس و مصر را کور کرده است. چه کسی است که تلاش این مردم را دیده باشد و بسادگی بتواند تسلیم جریانات مرتجع اسلامی شود. کلا افق این جریانات در سطح منطقه علیرغم پیشرویهایی که در پس جنگ ارتجاعی آمریکا علیه عراق و همچنین جنگ اسرائیل وحزب الله  داشتند٬ تیره و تار گشته است. اسلام سیاسی دوران افول خود در سطح منطقه را طی میکند. فریادهای "مبارک٬ بن علی٬ نوبت سید علی" نشان گوشه ای از این واقعیت سیاسی است. از طرف دیگر اعتراضات مردم در مصر علیه حکومت پرو غربی حسنی مبارک افق جریانات مشابه را در سایر جوامع تیره کرده است .

۵ - در این جوامع نیروهای متفاوت بورژوایی با پیشینه های تاریخی کم و بیش متفاوت زیر ضرب اعتراضات توده های مردم قرار دارند. در مصر مردم دیکتاتوری تمام عیار پرو غربی حسنی مبارک را بزیر کشیدند. در تونس وضعیت کم و بیش مشابه بود. در عراق اما وضعیت به درجات قابل ملاحظه ای متفاوت است. حکومت اسلامی – قومی عراق در این جامعه زیر ضرب قرار گرفته است. این وضعیت به میزان زیادی چشم انداز و افق جریانات مشابه در صفوف "اپوزیسیون" در این جوامع را تیره و تار کرده است. اگر در عراق حکومت قومی – اسلامی زیر ضرب قرار میگیرد٬ نتیجتا جریانات مشابه در جوامع دیگر با توجه به میزان تاثیر پذیری این اعتراضات از یکدیگر به سادگی نمیتوانند در راس این اعتراضات قرار گیرند.
 
۶ - آنچه در این جوامع در جریان است یک انقلاب به معنای مارکسیستی و کمونیستی کلمه نیست. جنبش توده ای برای سرنگونی رژیمهای سیاسی حاضر است. این تحولات میتواند به یک انقلاب منجر شود مشروط بر آنکه کمونیسم و کارگر با پرچم مستقل سیاسی خود بتوانند در راس این اعتراضات قرار گیرند و سرنگونی حکومتهای حاکم را با در هم شکستن قدرت سیاسی و اقتصادی سرمایه همزمان کنند. اما این سناریو به احتمال زیاد شکل غالب تحولات نخواهد بود. شکل محتمل ورود جامعه به دورانی از تحولات و کشمکشهای سیاسی است که آلترناتیوهای اجتماعی بخت و قدرت خود را به درجه نزدیکی به قدرت و وضعیت کنونی به آزمایش میگذارند. اما هیچکدام از این آلترناتیوها به غیر از بدیل راست بورژوازی و کمونیسم کارگری قادر به شکل دادن به حکومتی پایدار نیستند. به این اعتبار جامعه دوران پرتحول و در عین حال بی ثباتی را از سر خواهد گذراند تا به نقطه تعادل جدیدی دست پیدا کند. در این دوران حکومتهای موقت بسیاری میتوانند شکل بگیرند اما بسیاری از آنها از ثبات سیاسی لازم برای شکل دادن به یک حکومت پایدار برخوردار نخواهند بود. سرنگونی رژیم های سیاسی در این جوامع میتواند به وقوع بپیوندند بدون اینکه الزاما انقلابی شکل گرفته باشد٬ همانطور که در مصر و تونس اتفاق افتاد. اما انقلاب میتواند در مراحل آخر چنین تحول پلکانی شکل بگیرد. وضعیت حاضر و تغییر و دست به دست شدن قدرت در تونس و مصر نشانی از این شکل از تحولات است.
 
۷ - مضمون تلاش آلترناتیوهای بورژوازی در این جوامع اساسا یکی است. به هر درجه که ممکن باشد تلاش میکنند بنیادهای سیستم اقتصادی و سیاسی و ارکان حاکمیت بورژوازی را حفظ کنند٬ اگر چه حفظ حکومت فعلی برایشان ممکن نباشد. در عین حال تلاش میکنند که به سرعت به تحولات خاتمه بخشند. در تونس و مصر تلاش کردند به سرعت سر و ته تحولات را هم بیاورند و ارتش را از مقابله زودرس با مردم بپاخواسته برحذر دارند و برای تحولات سرنوشت سازی و ایفای نقش تعیین کننده آتی٬ دست نخورده از گزند اعتراضات مردم٬ حفظ کنند. حفظ ارتش و ارگان سرکوب در چنین دورانی بیش از هر زمان دیگری برای بوروژازی تعیین کننده و اساسی است. در مصر با توجه پیشینه های تاریخی تلاش کردند تا برای ارتش حتی نقش "ناجی" در اذهان توده های مردم ایجاد کنند. بعلاوه نسخه آماده بخشهای وسیعی از بورژوازی در زمانیکه حکومتهای حاکم به ضرب اعتراضات مردم در هم شکسته میشود٬ برگزاری انتخاباتی سر هم بندی شده بمنظور شکل دادن به مجلس موسسان و تثبیت مبانی حکومتی از این مجرا است. مقابله با اراده و قدرت توده ای و ارگانهای شورایی کارگران و مردم جنبه دیگر سیاستشان است.
 
۸ - لیبی در این جوامع در وضعیت ویژه ای قرار دارد. جنبش توده ای برای سرنگونی حکومت استبدادی قذافی منجر به یک جنگ توده ای نابرابر در این کشور شده است. رژیم قذافی با وحشیگیری تمام به مردم بپاخواسته تعرض کرده و وعده راه اندازی "حمام خون" داده است. رژیم قذافی با سلاحهایی که دول غربی در این مدت در اختیارش قرار دادند در حال پیشروی است. توازن قوا بر علیه مردم بپاخواسته است. گرایشات متفاوت بورژوایی خواهان اعمال سیاست "عدم پرواز هوایی" و بعضا حملات تاکتیکی علیه تاسیسات نظامی رژیم قذافی اند. یک سیاست کمونیستی و کارگری نمیتواند با چنین سیاستی همسو باشد. نقطه اتکاء جنبش ما سازمانیابی توده های کارگری و مردم زحمتکش است. ارتش لیبی را باید با قدرت توده های مسلح و کارگر در طرابلس و سایر شهرهای تحت کنترل رژیم قذافی در هم شکست. اما مخالفت با اعمال سیاست "عدم پرواز هوایی" نیز نمیتواند سیاست اصولی در این شرایط باشد. ما در پس کشمکش و جدال نیروهای متفاوت بورژوایی امر سیاسی طبقه و جنبش خودمان را دنبال میکنیم. در عین حال چنانچه سیاستشان به درهم شکستن توان نظامی رژیم قذافی منجر شود٬ الزاما با مخالفت ما مواجه نخواهند شد.

۹ - وضعیت عراق با توجه به حضور نیروهای کمونیسم کارگری در این جامعه بطور ویژه ای متمایز است. در عراق ناسیونالیسم کرد و اسلام سیاسی و ناسیونالیسم عرب در حاکمیت سیاسی قرار داشته و بدرجات زیر ضرب اعتراضات مردم قرار دارند. این وضعیت به جریان کمونیستی کارگری امکان عروج و قرار گرفتن در راس اعتراضات توده ای را میدهد. با توجه به ارتباط و پیوستگی این اعتراضات٬ هر درجه پیشروی و قدرت گیری کمونیسم کارگری در عراق میتواند نقش تعیین کننده ای در کلیت تحولات منطقه داشته باشد. باید با تمام قوا به قدرتگیری این جنبش کمک کرد .

١۰ - یک جنبه تحولات اخیر در خاورمیانه و شمال آفریقا کم کردن شکاف اجتماعی و سیاسی میان مردم این منطقه و توده های مردم در کشورهای غربی است. خیزشهای توده ای در این جوامع٬ بیداری و بپاخواستن توده های زحمتکش کل مناسبات اجتماعی و سیاسی غرب و این جوامع را دستخوش تغییرات چشمگیری کرده است. عدم قابلیت شیطان سازی بوروژازی جهانی از این تحولات صف بشریت متمدن را مستحکم تر کرده و قدرت این اردو را در سطح جهانی در قبال سایر اردوگاههای ارتجاعی و تروریستی تحکیم کرده است. *